تنها زمان سال که هم خوبه حالت / هم با خودت درگیر حس دردی عیده
کاری ندارم عید برمیگردی یا نه / تــو هر زمـــــان سال که برگردی عیـده
هفت سین امسالـو کنار آیـیـنه چیدم / تا لحظه لحظه جای خالـیتو ببینم
تقویم امسالم تموم شد بــسه برگرد / تنها محاله پای این سفره بشینم
حوای خوبم چیدن یک سیب که هیچ / من پشت رَدِت توو دل آتیش میرم
حس میکنم آدم به دنیا اومدم تا / این سـیـبـو از دســتای تو عیدی بگیرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سال 91 هم گذشت و تموم شد با تموم بدی و خوبی هاشــ..
واسه من حداقل سال خیلی خیلی خیلی معمولی ای بود
میتونست خیلی بهتر باشه سال 91 که نشد
و فقط هم خودم مقصرش هستمــ...
به هر حال :
یازده ماه گذشت ...
بعضیا دلشون شکست
بعضیا دل شکوندن
خیلیا عاشق شدن و خیلیا تنها
خیلیا از بینمون رفتن
خیلیا بینمون اومدن
گریه کردیم و خندیدیم
زمین خوردیم و شکستیم
بلند شدیم و پیروز شدیم
زندگی بر خلاف آرزوهایمان گذشت
تقریبا چند روز مونده
چند روز از همه ی اون خاطره ها
شاید خیلی حسرت داشت سال 91 واسه خیلیا
اما گذشت هر چی که بود...
اگه اتفاق خاصی نیوفته این آخرین پست سال 91 هست تو این وبلاگه خلوت...
میدونم خیلی زوده اما...
امیدوارم روزهای پر از شادی و نشاط و البته سلامتی داشته باشید
در کنار خانواده در سال جدید...
یکم تلاش کنیم
و توکل کنیم به خدای بزرگ
شک نکنید
درست میشه همه چی ...
در آخر هم مث بقیه پست های قبلی :
خدا ، شکرتـــــ...
به خاطر داده و ندادت شکر...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تـو نزدیکی که مـاهـیـا ، به سمت خونه برگـشـتـن
بـه عـشـقـت راه دریــا رو ، بازم وارونه بـرگـشـتـن
تـوو این دنیا یه آدم هست ، که دنیاشو تو مـیـبـیـنه
کسی که پای هفت سینـه ، یه عمره سیب میچینه
کـــنــار سـبـزه و سـکــه ، کـنــار آب و آیـــیـــنـــــه
تموم لحظه های شب ، سکوتت هفـتمین سـیــنــه
تو هم درگیر تـشـویـشـی ، مـث حالی که من دارم
بـــرای دیـــدنــت امشب ، تــموم ســال بــیــدارم ...
هـــوای خــونه بـــرگـشـتــه ، تـــموم جـاده بارونه
یــه حـسـی تــو دلم میگه ، تو نزدیکی به این خونه