بـــــــــارونــــی


راهــ..

 

 

 

تموم لحظه هایی که با هم بودیم                            انگار یه چـــیزی بــیـــن مـا کـــم بود

نمــیدونم کی مقـــصر بــــود امــا                          دیـــگـــه زنـــدگــیـــمـــون شــد نابود

 

غــــــرور مـــن و لـــجــبازیای اون                          اوضـــاعو از چیزی کـــه بود بدتر کـرد

کاش وقتی داشت میرفت از خونه                         جــلوش رو میــگـــرفتم مث یه مـــرد

 

الان نمیدونم کجاست و چیکار میکنه                    هیـــشــــکی هـــم ازش خــبـر نــداره

فــقط چند وقت پیشا یکی میـــگفت                     معــتاد شــــده و هـــمـش خـــمــــاره

 

نمیدونم باید برات دعا کنم یا نه                            اخه زندگی رو بـــرام جـــهنم کـــــردی

اگه یکم بهـــت امیــد داشــــتم                            دعا میــکردم کـــــه به زندگی برگردی

 

مردم میگن هنوزم یه راهی هست                    یه راهی که همه چی مــثل سابق شه

ولی دیگه خیلی چیزا عوض شـده                       نمیخوام گذشــته برام آیینه ی دق شه

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 مرداد 92

 

 

 

 

 

 


برچسب:, |

 

...

 

 

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
به هنگام نیت برای نماز
به آلاله ها قصد قربت کنیم!
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینه ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟
خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
»بیا عاشقی را رعایت کنیم«

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

قیصر امین پور

 

 


برچسب:, |

 

قیصر امین پور

 

 

 

 


برچسب:, |

 

...

 

 

فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می کشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است

اصلأ
این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که می دود در دشت های دور
آن قدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین...
زمین ...

نه!
به عقب تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دست هایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت

 

 


برچسب:, |

 

...

 

به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش می تواند
کیفِ کوچکت باشد
باز شده در جویِ آب
یا وقتی که
گرفته بودی پیشانی ات را
لبخند می زدی...
آخرینش می تواند
اولین بوسه ی مان باشد
در آسانسور دانشگاه
یا همین تخمه شکستنِ یواشکی
تویِ سینما.
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش می تواند دست هایت باشد
رویِ صورتِ من
تا خدا و ابلیس
اشک هایم را نبینند!
یا روزی که
در میدانِ ولی عصر
زمزمه کردی در گوشم:
قرار نیست هیچ کس بیاید...
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش می تواند
سرفه نکردنت باشد رویِ سیگارهایِ من
می تواند
ناشیانه آشپزی کردنت باشد
ناشیانه عشق بازی کردنت
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش می تواند
لنگه کفشِ خونی ات باشد
رویِ پیاده رو
وقتی تن ات را
رویِ دست می بردند.
می تواند حسرتِ گیسوانت باشد
برایِ بوسیدنِ آفتاب
وقتی با روسری خاکت کردند!

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


حامد ابراهیم پور

 

 


برچسب:, |

 

...

 

مهم نیست اكنون زندگی ام چگونه میگذرد ،
عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور میکنند و باعث لبخندم میشوند !

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

فلسفه سیب مان را تلخ می کند
قسم می خورم تمام ماجرا همین بود
خداوند مرا آفرید تا تورا دوست داشته باشم
و
تو را آفرید تامن دوستت داشته باشم
و این بود راز خلقت ما.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

بیرون هیچ خبری نیست
بیرون از خانه
بیرون از شهر
بیرون از خود
اتفاقات همانجا که هستی می افتند
بیرون که می روی
می دوند
رد می شوند
از خانه
از شهر
از تو ...

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

تنهایی،
شاخه ی درختی ست پشتِ پنجره اَم
گاهی لباسِ برگ می پوشد
گاهی لباسِ برف
اما، همیشه هست!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

فرقی نمیکند... تو بیایی یا نیایی... حال ِ من دیگر خوب نمیشود

 

 

 


برچسب:, |

 

شادی

 

می‌‌شود یک شب خوابید
و صبح با خبر شد
غمها را از یک کنار به دور ریخته اند ؟
که اگر اشکی هست
یا از عمقِ شادمانیِ دلی‌ بی‌ درد است
یا از پس به هم رسیدن‌های دور
یا گریه کودکی
که دستِ بی‌ حواسش ، بادبادکی را بر باد می‌‌دهد

کاش می‌‌شد
یک صبح
کسی‌ زنگِ خانه هامان را بزند
بگوید
با دستِ پر آمده ایم
با لبخند
با قلب‌هایی‌ آکنده از عشق‌های واقعی‌
از آنسوی دوست داشتن ها
آمده‌ایم بمانیم و هرگز نرویم

هیچکس نمی داند
چقدر جایِ شادمانی‌های بی‌ سبب در دل نسلِ ما خالیست

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نیکی فیروزکوهی

 

 


برچسب:, |

 

...

 

عشق من! روز خواستگاری كه
سينی از دست دخترم افتاد
ياد آن روز تلخ افتادم
كه هوای تو از سرم افتاد
مادرم رخت شسته بود آن روز
كفتری روی بام خانه نشست
از لب بام ديدمت، ناگاه
پشت بام از كبوترم افتاد
قهر نکن كوچه باريك بود...
من فقط اندكی جوان هستم
-باز تا ديدمت دلم لرزيد
باز هم چادر از سرم افتاد
من همانم كه مرده بود، فقط
اندكی سالخورده تر شده ام
اندكی هرچه داشتم اما
روزی از چشم همسرم افتاد
خانه در بی كسی فرو می رفت
عشق من! تا به يادت افتادم
آنچنان گريه ام گرفت كه باز
پدرم ياد مادرم افتاد
كفتر از پشت بام خانه پريد
مادر از پای حوض پر زده بود
پدر آتش گرفت و خواهرم از
شانه های برادرم افتاد
ساعت چند و نيم ديشب را
چند پيمانه از خودم رفتم
تا بيايم به خواستگاری تو
باز چشمم به دخترم افتاد

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حسین صفا

 

 


برچسب:, |

 

برف

 

 

 

صد ساله هم كه بشم ...


هيچي به اندازه اينكه سر صبح پاشم ببينم برف همه جا رو سفيدپوش كرده

و هنوز جاي پای هيشكي روش نيفتاده خوشحالم نميكنه !!

 

 

چقد دلم هـــوس برف کــــرده یـهـو

بــــِــری و دراز بکشی رو برف :دی

اما کووووو تا زمستون

زمستون بیاد و برف نیاد چی ؟

زمستونـــ.... :))

 

این زمستونم به یاد تــو میمونم

برف و بارونم به یاد تــو میمونم

هر چی میتونی نیا و تلافی کـن

من تا میتونم به یاد تــو میمونم

 

:))

 

 

 

 


برچسب:, |

 

نامه

 

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

 

 

 

نه عزيزم نامه ام بايد كوتاه باشد...
بي حرف از ابهام و آينه!!
از نو برايت مينويسم:
حال همه ي ما خوب است
اما تو باور نكن...

 

 

 

 


برچسب:, |

 

گمشده

 

 

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟


برچسب:, |

 

مرگ

 

چه کسی خواهد دید
مردنم را بی تو ؟
بی تو مردم ، مردم
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی ،
روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالازدنت را
بی قید
و تکان دادن دستت که
مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که
عجیب !‌عاقبت مرد ؟
افسوس
کاش می دیدم
من به خود می گویم:
” چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ “

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حمید مصدق

 

 


برچسب:, |

 

نگاه کن

 

 

 

نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره ه می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

پ.ن : چند وقت پیش یه قسمتی از این شعر بی نظیر فروغ فرخزاد رو گذاشته بودم

این کاملترش هست

بی نظیر هست ...

 

 


برچسب:, |

 

بدون شرح

 

 

 

بعضى اتفاق هاى خوب

اونقدر دیر مى افتن

كه باید رو به آسمون كرد

و گفت : وقتش گذشت

مال خودت...!

 

 

 


برچسب:, |

 

شعر

 

 

 

 

 

 

 

 

 


برچسب:, |

 

خاطرات

 

خاطرات کشنده


آهنگ های مشترک


وعده های بهم خورده


قرارهای نرفته


عکس های سیاه و سفید


چشمهای کبود


بوسه های از راه دور


حرفهای نصف نیمه


حلقه های نمادین


عجب بازمانده های بی رحمی دارد عشق

 

 


برچسب:, |

 

انار

 

آسمان آبی تر
آب آبی تر
من درایوانم رعنا سر حوض
رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
من ودا می خوانم گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعنا هم .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سهراب سپهری

 

 


برچسب:, |

 

پاییز

 

 

دلم پاييز ميخواهد


ترجيحا مهر ماه


باران هم ببارد


و تنهايى .


دلم قدم زدن ميخواهد


از اينجا تا خود بى رمقى


تا جايى كه نايى براى ادامه نماند


تا اوج لمس رنگ برگ ها


تا نهايت استشمام خوشبوترين عطر جهان


لا به لاى درختان نيمه برهنه ى نم خورده ...


دلم بدجور بى تاب پاييز است

 

 

 


برچسب:, |

 

خداحافظ

 

 

شاید پرنده بود که نالید/ یا باد، در میان درختان/ یا من، که در برابر بن بست قلب خود/ چون موجی از تأسف و شرم و درد/ بالا میآمدم/ و از میان پنجره میدیدم/ که آن دو دست، آن دو سر زنش تلخ/ و همچنان دراز بسوی دو دست من/ در روشنائی سپیده دمی کاذب/ تحلیل میروند/ و یک صدا که در افق سرد/ فریاد زد:/ "خداحافظ. "

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

فروغ فرخزاد


برچسب:, |

 

پرنده

 

 

پرنده گفت : " چه بوئی، چه آفتابی، آه/ بهار آمده است/ و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت."/ پرنده از لب ایوان/ پرید، مثل پیامی پرید و رفت/ پرنده کوچک بود/ پرنده فکر نمیکرد/ پرنده روزنامه نمیخواند/پرنده قرض نداشت/پرنده آدمها را نمیشناخت/پرنده روی هوا/ و بر فراز چراغ های خطر/ در ارتفاع بی خبری میپرید/ و لحظه های آبی را/ دیوانه وارتجربه میکرد/ پرنده، آه، فقط یک پرنده بود

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

فروغ فرخزاد


برچسب:, |

 

فاصله

سلام ای شب معصوم!/سلام ای شبی که چشم های گرگ های بیابان را/به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل میکنی/ و در کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها/ارواح مهربان تبرها را میبویند/ من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها میآیم/ واین جهان به لانه ی ماران مانند است/ و این جهان پراز صدای حرکت پاهای مردمیست/ که همچنان که ترا میبوسند/ درذهن خود طناب دار ترا میبافند./سلام ای شب معصوم!/ میان پنجره و دیدن/ همیشه فاصله ایست...

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فروغ فرخزاد


برچسب:, |

 

پنجره

 

درد یــک پنجره را پنــــجره ها می فهــمند
معنی کــــور شدن را گـــره ها می فهمند

ســـخت بـــالا بروی ، ســاده بیــایی پایین
قــصه تلــخ مرا سُرسُره ها می فــهمــند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چـــشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنــچه از رفـتــنت آمــــد بــه سرم را فردا
مـردم از خواندن این تذکره ها می فـهمند

نـه نفـــهمید کسی منزلت شمس مــرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهـــمند

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

 

کاظم بهمنی


برچسب:, |

 

مرو

 

 

نشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است
بگذار تا سپيده بخندد به روي ما
بنشين، ببين كه دختر خورشيد "صبحگاه"
حسرت خورد ز روشني آرزوي ما

بنشين، مرو، هنوز به كامت نديده ايم
بنشين، مرو، هنوز كلامي نگفته ايم
بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است

بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماه
خوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيست
بنشين و جاودانه به آزار من مكوش
يكدم كنار دوست نشستن گناه نيست

بنشين، مرو، حكايت "وقت دگر" مگوي
شايد نماند فرصت ديدار ديگري
آخر، تو نيز با منت از عشق گفتگوست
غير از ملال و رنج از اين در چه مي بري؟

بنشين، مرو، صفاي تمناي من ببين
امشب، چراغ عشق در اين خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشين، مرو، مرو كه نه هنگام رفتن است!...

اينك، تو رفته اي و من از راه هاي دور
مي بينمت به بستر خود برده اي پناه!
مي بينمت - نخفته - بر آن پرنيان سرد
مي بينمت نهفته نگاه از نگاه ماه

درمانده اي به ظلمت انديشه هاي تلخ
خواب از تو در گريز و تو از خواب در گريز
ياد منت نشسته برابر - پريده رنگ -
با خويشتن - به خلوت دل - مي كني ستيز

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فریدون مشیری

 

 


برچسب:, |

 

آزادی

 

 

از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزار دهنده بود 

گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد زیرا هیچکس مالکِ کسی نیست،

این تجربه واقعی آزادی است : داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی!

 

یازده دقیقه
پائولو کوئیلو


برچسب:, |

 

باران

 

 

 

بیش از اینها ، آه ، آری


بیش از اینها میتوان خاموش ماند



میتوان ساعات طولانی


با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت


خیره شد در دود یک سیگار


خیره شد در شکل یک فنجان


در گلی بیرنگ ، بر قالی


در خطی موهوم ، بر دیوار


میتوان با پنجه های خشک


پرده را یکسو کشید و دید


در میان کوچه باران تند میبارد...

 

 

 

 


برچسب:, |

 

بیهودگی

 

 

من از زمانی 

که قلب خود را گم کرده است می ترسم 

من از تصور بیهودگی این همه دست 

و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم 

من مثل دانش آموزی

که درس هندسه اش را 

دیوانه وار دوست می دارد تنها هستم 

و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد 

من فکر می کنم...

من فکر می کنم... 

من فکر می کنم... 

و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است 

و ذهن باغچه دارد آرام آرام 

از خاطرات سبز تهی میشود ...

 

 

فروغ فرخزاد

 

 

 


برچسب:, |

 

پاییز

 

 

این پاییز را


می خواهم


سر چهار راه ها


گل بفروشم


خدا را چه دیدی


شاید پاییز معجزه کرد


تو از این جا گذشتی ...

 

 

 

 

 


برچسب:, |

 

حسرت

 

 

چرخ يك گاري در حسرت واماندن اسب

اسب در حسرت خوابيدن گاري چي ،

مرد گاري چي در حسرت مرگ.

 

سهراب سپهری

 

 

 


برچسب:, |

 

میراث

 

 

روزای خوبی پشت این روزای من نیست

حس میکنم احســاسمو از دسـت دادم

آغــوش تو مــــیراث مـــن از زندگی بود

حس میکنم میراثـــمــو از دســت دادم

 

تـنــهایی مـــن اتــفــاق تـازه ای نیست

هر بـار رفـتــی تـــا همیشه بـــرنگردی

شاید نتونی حس کنی من چی کشیدم

چون هیچوقت احساس تنهایی نکردی

 

با هــر قدم از مقـصد هـــم دور میشیم

ما پـــای رویاهای هــم از دست مــیریم

وقتی که دنیامون به هــم راهی نــداره

فــرقی نــداره از کدوم بن بست میـریم

 

هرجور میـبـینم نمیشه دست من نیست

این خونه تا خونــه ت شه خیلی کار داره

هـر بـار رفـتی روو بـه تو دیـوار بــســتم

بـشــمار ایـن خونـــه چقـد دیوار داره ...

 

 

 

 

 


برچسب:, |

 

خواهر ...

 

 

به نام خدای خوبی ها ...

 

بعد مدتها اومدیم بنویسیم

اونم از حسرتی که تا زنده م باید بخورم

 

 

با خیلی از دخترا تو این دنیای مجازی حرف زدم

یا حتی بیرون از نت و توو دانشگاه و ...

همشون میگن ما جای خواهرت هستیم

تا بهشون نزدیک میشیم

تا یکم حرف میزنیم از خودمون

میفهمیم که این نوع خواهر برادر بودن چقد مزخرف هست :))

بعد از یه مدت همه میخوان که ...

 

چی میشد یه خواهر بهم میداد خدا

که وقتی باهاش حرف میزنم حسادت نکنه

که وقتی باهاش حرف میزدم درست راهنماییم میکرد

خواهری که مطمئن باشم بعد از یه مدت بهم نمیگه بیا با هم ...

خواهری که همیشه باشه ، هر وقت بخوام برام وقت داشته باشه

 

نمیدونم

قسمت ما هم این بوده اما خب خیلی دوست داشتم

همیشه یه حسرت بوده برام

حسرتی که تا عمر دارم همراهم هست ...

 

شایدم اگه داشتم اونجوری که فکر میکردم نمیشد

نمیدونم

 

 

به خاطر هر چی که داده

و صلاح دونسته نده

شکر ...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

یــه مدت میخوام ول کــنم زندگی رو

بذارم کــنار عــــــشق و دیوونگی رو

 

چشامو روو اونی که میخوام بـبنـدم

یه مدت با هیچی ، با هیشکی نخندم

 

یه مدت میخــوام لـنگ چیزی نباشم

هــراسون و دلتــنـــگ چیزی نباشم

 

بــترسن هــمه آدمــــا از منــی کـه

قراره یــــه مـــدت بــشم یکی دیگه

 

یــکــم فرصت و اســــتراحت میخوام

یه شب خواب شیرین و راحت میخوام

 

میخوام بچه شم باز توو این سن و سال

یه مـــدت جـــدا شم از این حس و حال

 

 

 

یکم فرصــــت و استـــراحت مـیـخوام ...

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

شاید بی ربط

ولی بی نظیر :

 

 

 

ادامه بده به لبخند

به نگاه ...

به جشن ...

و از همان حرف های ساده بزن

مثلا بگو چه روز بدی

چه غذای بی نمکی

و هوا ...

چه گرفته ست ...

 

 

ادامه بده

به معجزه ...

به حضور ...

به عطر ...

و از همان کارهای ساده بکن

مثلا بیا دکمه ی پیرهنم را بدوز

روزنامه بخوان

یا بزن زیر آواز بی حوصلگی ...

 

اما فقط ادامه بده

این روزهای هولناک را

بی نمک

بدون دکمه

ابری ...

 

نیستی و اتفاق های تلخ

ساده می اُفتد

نیستی و ترس های کوچک

بزرگ میشود

 

و مهم نیست چند شنبه است

و مهم نیست ساعت چند است

چه احمقانه زنده ام

چه وحشیانه نیستی

چه عاشقانه بود عـمـرمـان

چه زخم روزمره ای ...

 

 

 


برچسب:, |

 

ارامش

 

 

از هيچكس انتظاری‌ ندارم


فقط


اگر شد!


در اين هجوم سرد تنهايی‌


در اين طوفان تاريكی‌


در اين شب


كه دارد ذره ذره در من رخنه ميكند


برای‌ اين سرگردان


كوچه های‌ شهر


برای‌ اين دل


آرامش آرزو كنيد...!


ديگر از هيچكس انتظاری‌ ندارم...

 

 

 


برچسب:, |

 

پاییز

 

 

چقدر زیباست
پاییز باشد
باد بیاید
باران هم نیز
و تو بی‌چتر
مقابلم راه روی
به سینه‌ی آشوب

چقدر زیباست
رنگ پاییز
اگر که تو
به روی برگان زرد قدم زنی
به انتظار شب
و اضطراب لحظه‌ی دیدار

خیلی زیباست
پاییز با حضور تو
به اشتیاق چشم کاوش من


رضا نیکخو

 

 


برچسب:, |

 


جهنم چیست ؟ جهنم یعنی خود ، جـــهنم تنهایی است ، و دیگران چـــیـــزی جز سایه هائی بیش نیستند . چیزی برای گریختن وجود ندارد . هیچ چیزی برای گریختن . ما همیشه تنهائیم ...

 

 

یک گاو

 

فروردين 1400
اسفند 1399
بهمن 1399
دی 1399
آذر 1399
آبان 1399
مهر 1399
شهريور 1399
مرداد 1399
تير 1399
خرداد 1399
فروردين 1399
اسفند 1398
بهمن 1398
دی 1398
آذر 1398
شهريور 1398
تير 1398
خرداد 1398
فروردين 1398
اسفند 1397
بهمن 1397
دی 1397
آذر 1397
تير 1397
خرداد 1396
اسفند 1395
تير 1395
خرداد 1395
اسفند 1394
مهر 1394
شهريور 1394
مرداد 1394
تير 1394
خرداد 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
خرداد 1390
بهمن 1389

 

تنها
تکیه گاه
پیله
غم
تو
دعوت
خواب
گوه
.
مغازه
غم
تنها در جمع
دعا کن
۲۷ سالگی
تو تیغ باش
گناهکاری
هنوزم
شد
قلب پرنده
.

 


کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

لبابلابابابالبابل

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->